چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی
یکی که بهش اعتماد داری
بهت اعتماد داره
از دلتنگی هاش برات میگه
از دلتنگی هات براش میگی
آروم میشه
آروم میشی
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه...
يعني حس خوب !
چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی
یکی که بهش اعتماد داری
بهت اعتماد داره
از دلتنگی هاش برات میگه
از دلتنگی هات براش میگی
آروم میشه
آروم میشی
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه...
يعني حس خوب !
آره سلامتي تــو مخاطب خاصـ ( م . ک ) چون تو هم بهم ياد دادي كه تمام عشقا دروغه و يه بازي...!
اه اصلا كيلو چنده...!
دوست داشتنا تماما دروغـــه،كشكيه...
امروزم خعـــله دلم از دستت پر بــــود لعنتـــي،
شايد يه روزي اين نوشته ها رو بخوني
نوشته هايي كه مخاطب تمامشون بدون استثناء تويي...
ادعایِ بی تفاوتی سخت است....
آن هم
نسبت به کسی که
زیباترین حس دنیا را با او تجریه کرده ای....
مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه...
مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه
مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے ...
زمــآنـے ڪه دلت گرفت
چگونه و با چه رویـےسر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے :
خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم !!!
پس چه شد ...
زیادی" دوستت داشتم . . .
میدانی اشتباه از کجاست؟ از تو نیست!!!!
اشتباه از "من" است...
هر جا رنجیدم به رویت نیاوردم "لبخند" زدم
فکر کردی درد ندارد "محکم تر" زدی...!!
چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر می کنی..
بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم نمی خوامت
این جمله رو بشنوی :
غلط کردی چه بخوای چه نخوای
مال منی!!
دلتنگم
برای او نه...
برای منه قبل از او...
چقدر قشنگ بودم....
برو...
ترس از هیچ چیز ندارم....
وقتی یقین دارم بیشتر از من...
کسی دوستت نخواهد داشت...
بیشتر از من کسی طاقت کم محلی هایت را ندارد
برو....!
ترس برای چه؟!
وقتی میدانم یه روز تف می اندازی
به روی تمام ان هایی که
به خاطرشان من را از دست دادی...
اعتراف تلخیست...
ولی...
عشقم و آن غریبه، بهم می آیند...
ابراهیم نیستم....
اما غرورم را قربانی کسی کردم،
که ارزش "گوسفند" هم نداشت....
در من گرگی هست....
خسته از نبرد های پی در پی....
گوشه ی غاری تنها نشسته است....
و زخم هایش را میلیسد....
او، هنوز روسری آبی سر میکند.
و من، سیگار فیلتر قرمز....
آه، چه شهراورد بزرگی شده....
میدانی که غیرتم همه چیزم است....
لا اقل به خوابم که میایی،
تنها بیا، بی شرف...
من: دکتر، چرا من خوب نمیشم؟؟؟
دکتر: {سکوت}
من: دکتر، با تو هستما. من چه مرگمه؟؟؟
دکتر: {باز هم سکوت}
من: آقای دکتر، با توام. من چم شده؟؟؟ لالی یا کر؟؟؟؟
دکتر: ببریدش، اون مرده... جواز دفنش رو صادر کردم...
عاشق این لحظه ام....
گرما یعنی نفس های تو....
دست های تو...
آغوش تو...
من به خورشید ایمان ندارم...
پسرے که בستاتو توבستاش میگیره حس امنیت وجوבنو پرمیکنه...
پسرے که وقتے لب בریاکنارش نشستے وسرتومیزارے روسینش
قلبش تنב تنב میزنه....
پسرے که وقتے میره مهمونه خونه فامیل
زنگ میزنه توحیاط نیҐ ωـاعت باهات حرف میزنه تابهت نشوטּ بבه
تونخ هیچکבوҐ ازבختراے تو مهمونے نیست...
پسرے که عاشقے بلבه...
پسرے که حرفے نمیزنه که نتونه بهش عمل کنه
اماهرحرفے زב پاش وایسته...
پسرے که تاتوخیابوטּ یکے بهت کج نگاه میکنه
בکورصورتشو عوض میکنه...
پسرے که بعב ے בعواے مفصل باهҐ آشتے کرבیטּ
ازش میپرسی:هنوزҐ בوسҐ בاری؟!
لبخنבمیزنه...בستشو בورگرבنت حلقه میکنه ومیگه:
عاشقتҐ به مولا...
پسرے که وقتے میگے آخ تماҐ تنش میلرزه که نکنه خارے به پات بره
پسرے که وقتے میبینه به בختراے בورو ورش حساسے وحساבت میکنے
בستتومیگیره وبهت میگه:בلت قرص باشه.
بقرآטּ مטּ فقط مال خوבتم...
تعداد صفحات : 3